بانک: مسجد بدون محراب!
چند روز قبل از شروع سفر، در تلویزیون و سایتهای خبری اعلام شد که بهتر است برای سفر اربعین، واحد پولی کشور عراق یعنی دینار یا دلار آمریکا تهیه شود. به صرافیها و بانکهای مختلفی سر زدیم اما به دلیل کمبود دینار، فقط دلار میشد تهیه کرد. تهیه دلار هم برای خودش هفت خوان رستمی بود. صبح زود ساعت 6 به بانک ملی مرکز استان آذربایجان شرقی کنار استانداری مراجعه کردم. خوشبختانه به دلیل زود رفتنم برای پارک خودرو جا وجود داشت. تصور کردم جزء اولین نفراتی هستم که صبح زود برای تهیه دلار آمده است. وارد بانک که شدم دیدم چند صف طویل فقط برای دریافت کارت نوبت وجود دارد. از همه جا هم آمده بودند و این را میشد از گویشها و لهجههای متفاوت افراد فهمید. در صف ایستادم. شماره 87 به من رسید. هر روز کلاً به 100 نفر نوبت میدادند. جزء نفرات آخر بودم. روی کاغذ بزرگی نوشته بود برای تهیه دلار وجود گذرنامه، کارت ملی و کارت بیمه اربعین ضروری است. گذرنامه را همراه نداشتم. کمی استرس به سراغم آمد که نکند بگویند برو فردا بیا. از متصدی بانک که پرسیدم، گفت اشکالی ندارد. بعد از اینکه اسم 100 نفر را روی کاغذی نوشتند، نام تک تک افراد را برای گرفتن کارت نوبت صدا میزدند. چهار باجه ماموریت پرداخت دلار به زائران را بر عهده داشتند. بانکی که همیشه ساکت بود، پر بود از صدای همهمه بزرگ¬ترها و سر و صدای بچههای کوچکتر. صدا توی فضای سالن میپیچید و آخر سالن گم میشد. فهمیدم که باید از بانک خارج شوم و از کارت ملی خود کپی بگیرم. اداره کناری بانک که سازمان امور مالیاتی بود، در حیاط خود مغازه فتوکپی داشت. افراد زیادی برای گرفتن رونوشت از کارت ملی وارد مغازه میشدند. هر کپی دو هزار تومان. زمانی که من داخل مغازه بودم 6 نفر جلوتر از من ایستاده بودند. با کپی کارت ملی دوباره به بانک بازگشتم. بعد از یک و نیم ساعت نوبت من شد. مدارک را از من گرفتند و آن را به کارمند بعدی تحویل دادند. متصدی اول فرد خوش اخلاقی بود. چون تعدادی از افرادی که آن جا مراجعه کرده بودند پیر و بی سواد بودند، سعی میکرد با خوش قلبی، صدای آرام و بدون عصبانیت با آنان برخورد کند. وقتی نوبتم رسید به من نگاه کرد و گفت: « بلکه دعای اینها شامل حال ما هم بشود. ما که نتوانستیم به کربلا برویم». داشتم به خیل جمعیت نگاه میکردم. پیر و جوان چندین ساعت منتظر تهیه 100 دلارشان بودند. دولت فقط اجازه به همراه داشتن 100 دلار را به مسافران داده بود. با اینکه پول زیادی نبود، میشد کرایهها را راحت در عراق پرداخت کرد. نزدیک به 10 شعبه از بانکهای مختلف اجازه داشتند دلار به مسافران بدهند. از شانس من همین شعبه شلوغتر از بقیه بود. این را بعداً فهمیدم. دوباره نشستم تا کارمند دوم مرا صدا بزند.
پیرمردی که کنار من نشسته بود به من گفت: « امام سجاد (ع) مرا دعوت کرده است. در خواب دیدم امام سجاد (ع) دست مرا گرفت و مرا کنار قبر پدرش امام حسین (ع) برد. من هم به خانواده گفتم باید به سفر اربعین بروم». زن کناری ادامه داد: «رفتن به این سفر لیاقت میخواهد. امام حسین و امام علی (ع) باید خودشان دعوتمان کنند. قدر سفر را باید بدانیم».
دوباره نام مرا صدا زدند. متصدی، کاغذی به من داد که اطلاعات شخصی و نشانی خانه را روی آن بنویسم. از من کارت بانکی خواستند. باید کارت بانکی شخص، کارت بانک ملی بود تا کارمندان بتوانند به اندازه 100 دلار پول بردارند و 100 دلار به فرد بدهند. خوشبختانه کارت بانک ملی همراه داشتم. دوباره باید در صف میایستادیم تا به نوبت دلارها را به ما دهند. کل این فرآیند چندین ساعت زمان برد.
آنهایی که در کارت دیگر بانکها پول داشتند، باید پولهایشان را به کارت بانک ملی خود انتقال میدادند. مسن ترها بلد نبودند بدین دلیل از جوان¬ترها میخواستند این کار را برایشان انجام دهند. من نیز پول دو خانم پیر را از کارتهای دیگرشان به کارت ملیشان انتقال دادم. وسط بانک و انجام کارهای روزمره گه گاهی صدای یکی بلند میشد که ” بر محمد و آل محمد صلوات” و سپس جمعیت با صدای هماهنگ صلوات میفرستادند. در فضایی مثل بانک که اعداد و ارقام حرف اول را میزند جمعیتی گرد هم آمده بودند که صلوات میفرستادند و از پیاده روی اربعین حرف میزدند. نه اعتنایی به پولهایی که در طبقه پایین رد و بدل میشد میکردند و نه برایشان مهم بود که کجا هستند. فقط میخواستند دلارهایشان را بگیرند و راهی سفر شوند.
طبقه بالایی که مردم آنجا تجمع کرده بودند به دو قسمت تقسیم شده بود: قسمت کارمندان بانک، که فضایی خالی با چند کارمند بود و فضای سالن که عده زیادی در آن ایستاده بودند. صندلی کم بود و مردم بیشتر سرپا بودند: مردم زیادی که تقاضای دلار داشتند و چند کارمند که دلارها را توزیع میکردند.
خانم پیری نمک را در نایلونهای کوچک ریخته بود و بین جمعیت پخش میکرد. نذرش نمک بود. جای عجیبی را برای نذر خود انتخاب کرده بود. پرسیدم جریان چیست؟ گفت که زائران اغلب با خود نمک نمیبرند و وسط راه نیز نمیتوانند نمک پیدا کنند. آدم وسط راه ممکن است مریض شود یا به علت عرق کردن زیاد نمک بدنش کم شود. من هم نمک را در بستههای کوچک به مردم میدهم که درون کیفشان بگذارند. فهمیدم که برای گرفتن دلار به بانک نیامده است.