نام: امیرحسین طهماسبی باغنی
“قصهای از ماجرای کربلا”
درد یعنی کودکان بی نوا
دستهاشان کوچک و سمت خدا
رختهاشان پاره، پا بی کفش بود
ظرفهاشان خالی از آب و غذا
زخمها بر تن، اسیری بی کسی
قصهای از ماجرای کربلا
اشک و بغض و گریه و آه و فغان
رنج و حسرت، نالههای بی صدا
در غم این کودکان تشنه لب
ابر گریان خاک در ناله چرا؟!
رسم این کودککشی آغاز شد
شد ندای عالمین《قدس لنا》
در خیابان جوی خون جاری شده
غزه مشکی پوش و غرق در عزا
دختری از شوق دیدر پدر
گریه و زاری نموده بی هوا
لالهها روید ز خون کودکان
انفجار موشک و خمپارهها
یک سری بی تن به نزد دخترش
باز تکرار همان شام بلا
میدمد از هر افق نور امید
در هجوم فتنههای اشقیا
ای شهیدان در دلم شوری بپاست
هست اینجا قتلگاه نینوا
کودکان در انتظار جرعهی
ساقی عطشان دشت کربلا
میرسد «نصر من اللهی»به گوش
از دعای حضرت آل عبا