جامانده راه
جاماندهام
با دلی پر از درد و فراق،
دلتکهتکهای که در غم جدایی میسوزد،
همه رفتند و خوشبخت آنها که ره توشهی عشق گرفتند،
و من، تنها ناظر بودم و اشکهای بیصدا ریختم،
میدانم صدایم را از دور هم میشنوی
و دل تنگم را میبینی،
گرچه فاصلهها چون دیوار بلند، میان من و اربابم است،
اما جانم هر دم در حریم بین الحرمین است،
کاش بودم،
کاش با پای پیاده راه میرفتم و اینگونه عشقم را ثابت میکردم
چه حسرتی در جانم نشسته،
حسرت نزدیک شدن به حریم قدسی و سلام دادن از نزدیک و از عمق دل،
اما شاید اینکه دعوت نشدم و نیامدم،
این طلبیده نشدن هم شیرین و قشنگ است،
شیرینیاش در این است که بیشتر میسوزم،
تا بیشتر به یاد تو باشم،
چه زیباست سوختن در راه عشق،
و از دل خاکستر، باز ساختن.
ارباب این عاشق دور مانده را فراموش نکن.
نرگس عسکری
مشهد0 خراسان رضوی