روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

فاطمه قربانی – 2025-08-29 11:11:40

شروع کردم به چیدن قدم هایی که یکایک، زیبایی ها را ثبت میکردند ..
از «زادگاه» شروع کردم !
طبق های بزرگ «چراغ و آیینه»، دل اهالی محله شاه چراغی ها را روشن میکرد!
گلاب و نسترن و بیدمشک و چشم های نگران نرگس ها، استقبالشان از مسافران «اربعینی»، بی نظیر بود! آداب مهمان نوازی را «شیرازی ها» خوب بلد بودند مخصوص زمانیکه مهمان، مهمان آقایمان باشد!
از کوچه باغ های «یزد» می‌گذشتم و در دلم، ضربانی جریان داشت که به توان ده رسیده و سوگ حقیقت می‌شنید!
«نخل گردانی»، ادای احترام مردم به آقایمان بود و در کوچه ها، صدای «چاووش»، شریان اندام های زمین را به لرزه در می آورد! گویی برای تاریخ، تکرار این معما، بی تکرار بود!
رفتم «اصفهان» و در آنجا، لب تشنگی آقایمان با«سقاخانه»، به تنگناهای ذهن می‌رسید!
در یکایک ضبط صوت ها، میشد رد احترام را از فردیت گرفت و به دسته های جمعی رسید!
«علم بندان» مازنی ها از قلم نیفتد!
شمال با جنگل های همیشه سبز خود، یاد یاران را سبز می‌کند و دلها، مطیع پرچم های سه رنگ!
دوربین روی «ابیانه» کاشان، فلش میزند و آن را ویژه ثبت میکند!
بیاییم جنوب!؟
خوزستان!؟
بندر!؟
«آیین صبحدم» بوشهری ها را روایت کنیم!
نوای «مکن ای صبح طلوع» جنوبی ها را به سمع تاریخ بشریت برسانیم!
سفر اربعین ما تمام میشود؛ همهٔ ایران، کربلاست! اما قطار هرساله، مملو از ازدحام جمعیتی است که خالی نمیشود!
اینجا، سبک زندگی مردم، رنگ به بوم روزمرگی های خاکستری میپاشد!
اینجا حرف از تابلوی «عشق دو طرفه» هست!
در سفر اربعینی خویش، به این نقطه رسیدم که عشق ما و آقایمان قدمتی دیرینه دارد که سال به سال زنجیرش عمیق تر بافته میشود!
تنها ذکر هر روزهٔ مادرم از افراط به عقب نشینی وا میدارم:
یا حسین (ع)!مرا بخوان آقا..🩶

✍فاطمه قربانی⬛️🏴

# آیین های محلی شهرها
# دلنوشته

دسته بندی