دلنوشته برای پویش «سوغات اربعین»
وقتی به اربعین فکر میکنم، اولین چیزی که به ذهنم میرسد، چمدانی پر از سوغات نیست؛ بلکه دلیست سبکتر از قبل.
سوغات اربعین برای من آن لحظهایست که در ازدحام جمعیت، دستی مهربان لیوانی آب تعارف میکند؛ یا وقتی غریبهای سهم غذای خودش را جلوی تو میگذارد و لبخند میزند، بیآنکه نامت را بداند.
در این مسیر، آدمها چیزی از خودشان جا میگذارند؛ خستگیها، دلواپسیها، و حتی غرورهای کوچک. در عوض، چیزی برمیدارند که قیمت ندارد: آرامش، همدلی و نگاهی تازه به زندگی.
من اگرچه هنوز زائر پیادهروی اربعین نشدهام، اما از روایتهای زائران، میدانم که بزرگترین سوغات این سفر، همان حس برادری و مهربانیست؛ حسی که از کربلا همراه آدم میآید و در تمام روزهای بعد، با او میماند.
سوغات اربعین برای من، یاد گرفتن همین مهربانیهاست؛ یاد گرفتن اینکه میشود با دل بزرگ زندگی کرد، حتی اگر دستانت خالی باشد.
نحدیثه کمیجانی