روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

مریم اسکندری – 2025-08-25 04:47:15

بسم الله الرحمن الرحیم

این دلنوشته را یک جامانده می نویسد…
جامانده ای که هیچگاه، قدم برداشتن بین عمودها را تجربه نکرده، کوله ای نبسته، پاهایش تاول نزده، چای عراقی نخورده، ((هلابیکم یا زُوار)) نشنیده…
فقط خاطرات زائران را شنیده و حسرت خورده.
هرسال اربعین وقتی سیل جمعیت را در مسیر نجف به کربلا می بینم، با خود می گویم مگر در این مسیر چه خبر است که اینگونه مشتاقانش سراز پا نمی شناسند، مگر مقصد کجاست که عاشقانش خانه و کاشانه را رها می کنند و دل به صحرا می زنند. مگر قرار است با خود چه توشه و سوغاتی بیاورند که سختی راه را به جان می خرند…
آنچه چشمان دنیایی من در این مسیر می بیند، فقط خستگی راه است و تاول های پا.
چرا نان گرم و آب سردِ خود را می گذارند و سر به بیابان می سپارند؟!
ذهن دنیایی من از تحلیل این رویداد عمیقاً عاجز است.!
به آنهایی که چندین بار این تجربه را دارند می گویم: مگر بار اول رفتید گرمای هوا شما را آزار نداد؟! مگر خستگی راه شما را اذیت نکرد؟! چرا باز هم تکرار کردید این مسیر و این راه را؟! و هربار این پاسخ را می شنوم: (( الحمدا… الذی خلق الحسین )) اما چشم و ذهن دنیایی من گویی به نام حسین (ع) حساس هستند، چون این نام مقدس دنیا را از آنها می گیرد و آنها را ماورائی می کند!!!
چشم و ذهن من به من می گویند : (( در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن، شرط اول قدم آن است که مجنون باشی)) آنها مجنون هستند، خطرها را، آزارها را می بینند برچشم می گذارند و برآنها بوسه می زنند و در دل می سُرایند: (( در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو))
و اما ای دل، حالا که ماورائی شده ای با نام حسین (ع) به من بگو توشه و سوغات این جماعت از منزل لیلی چیست؟ دلم ندا سرمی دهد: عشق است و آزادگی و در یک جمله: (( هیهات مِنَ الذِلة )) همان که حسین (ع) به خاطرش حسین ماند و حسین خواهد ماند …
(( صلّ ا… علیک یا عطشان یا اباعبدا…))

مریم اسکندری

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.