روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

سید محمد امین میراکبری – 2025-08-20 13:29:20

نامه‌ای به تو، ای سالار شهیدان،
با دلی شکسته می‌نویسم،
دلِ بی‌قرار و پر از حسرتی که
پاهایم هنوز راه تو را نرفته‌اند،
اما قلبم از دور با هر تپش، مسیرت را حس می‌کند.
می‌بینم زائران عاشق،
قدم به قدم، گام به گام،
و من اینجا نشسته‌ام،
با اشک‌هایی که بی‌وقفه جاری‌اند و بی‌صدا فریاد می‌زنند،
فریادی از دلتنگی، از اشتیاق و از حسرتی که نمی‌توانم بیان کنم.
چقدر دلم می‌خواست کنارشان باشم،
دست در دستشان راه بروم،
نفس نفس زدن‌هایمان یکی شود،
و با هر گام، کمی به تو نزدیک‌تر شوم،
چقدر دلم می‌خواست خستگی‌هایمان را در هم آمیخته ببینم
و لبخند و نگاه‌های پرعشقشان را حس کنم،
صدای پایشان را روی خاک مسیرت بشنوم،
عطر خاک و باد مسیرت را در ریه‌هایم حس کنم،
و با هر نسیم، عشق به تو را بیشتر در دل نگه دارم.
اما نشد…
پاهایم مانده‌اند،
و دلِ من پر است از «ای کاش».
ای کاش می‌توانستم لحظه‌ای کنار موکب‌ها بایستم،
چای و نان به زائران بدهم،
با خادمانت صحبت کنم و از عشق آن‌ها نصیبی ببرم،
ای کاش می‌توانستم صدای گام‌هایمان را با صدای قلبم یکی کنم
و کنار جمع عاشقان، با هم بگوییم: «لبیک یا حسین».
ای کاش می‌توانستم لحظه‌ای در سکوت مسیرت، دست در دست خاک، سر به سجده بگذارم
و با دل شکسته با تو حرف بزنم، بی‌هیچ فاصله و بی‌هیچ ترسی.
ای حسین، شاید همین دل‌تنگی هم راهی باشد،
شاید همین اشک‌ها قدم‌هایی باشند که من نتوانستم بردارم،
شاید همین دلتنگی و حسرت، عبادتی باشد از سر عشق،
عبادتی که نه در مسیر، بلکه در دل جامانده، شکل می‌گیرد.
گاهی خیال می‌کنم که تو می‌فهمی،
می‌بینی این دل شکسته را،
می‌دانی که هر قطره اشک من، یک قدم به سوی توست،
که هر نفس بی‌وقفه «یا حسین» گفتن من، پلکانی است برای نزدیک شدن،
حتی اگر پاهایم هنوز راه نرفته باشند.
یاد زائرانی که کنارم نیستند،
پیرمردی که با عصا قدم برمی‌داشت،
کودکانی که با شور و شوق می‌دویدند،
تمام تصویرها و صداها در ذهنم حک شده‌اند،
و حسرت اینکه نمی‌توانم کنارشان باشم، نمی‌توانم تجربه کنم خستگی و شادی مسیرت را،
این حسرت‌ها مثل بارانی از اشک روی قلبم می‌بارند و هر بار که یاد مسیرت می‌افتم،
قلبم پر از عشق و درد می‌شود،
و دلم می‌خواهد برایت بگویم که هر لحظه، هر نفس، هر اشک،
یک تپش عاشقانه برای توست، یک قدم از دور به سوی توست،
حتی اگر هیچ کس نبیند و هیچ پا به خاک مسیرت نگذارد.
ای سالار شهیدان، بگذار همین جاماندگی و دلتنگی من پذیرفته شود،
بگذار دل بی‌قرارم، همین که بی‌وقفه برایت تپیده و «یا حسین» گفته،
راهی باشد برای نزدیک شدن به آستانت.
حتی اگر پاهایم نرفته باشند، حتی اگر نتوانسته‌ام کنار زائران باشم،
قلبم همیشه با تو بوده، همیشه عاشقانه راهت را پیموده،
و هر بار که می‌گویم «یا حسین» کمی به تو نزدیک‌تر می‌شوم،
حتی از دور و با دلی پر از حسرت.
با دلی شکسته،
با قلبی که بی‌وقفه برای تو می‌تپد،
با اشکی که از عشق و دلتنگی می‌ریزد،
این نامه-شعر را می‌نویسم…
بگذار بدانی حتی وقتی جامانده‌ام، حتی وقتی دورم،
عشق من به تو همیشه و همیشه زنده است،
و هیچ فاصله‌ای نمی‌تواند آن را خاموش کند.
با دلی پر از حسرت و عشقی بی‌پایان.

سید محمد امین میراکبری

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.