عشق تو کاری به من کرده به خاک افتاده ام
مثل یک بیمارِ از خواب و خوراک افتاده ام
کاش می شد روی چشمانم قدم بگذاری و
منتی مردانه بر روی سرم بگذاری و
کاش مهمانم شوی،حرمت به آقایم کنم
مثل خادم ها فقط خدمت به آقایم کنم
خوب می دانم که این درخواست غیر منطقی ست
کور و کر بودن،علامت های سخت عاشقی ست
تو نمی آیی و من حال بدی دارم…شدید
پس تو مهمان کن مرا،مشتاق دیدارم شدید
هرزمانی اسم تو جایی می آید بر زبان
ناخودآگاه اشک من هم در می آید هم زمان
من جنون دارم،یکی از بهترین دیوانه هام
قبل ازاین افتاده بود،افتاده تر شد شانه هام
آرزوی این زیارت،عده ای را کرده کور
آرزویم را گمانم می برم با خود به گور
عشق بازی های تو در من ادامه داشت تا
شخصی آمد پرده از این ماجرا برداشت تا…
یک نفر دست نوازش می کشد روی سرم
نیمه ی شب یکهو از یک خواب شیرین می پرم
مطمئن خواهم شد اربابم نظر دارد به من
من چه بیدارم چه در خوابم،نظر دارد به من
بعد از آن که چشم هایت را نشانم داده ای
ناگهانی مثل ارگ بم تکانم داده ای
با خودم دارم کلنجار زیادی می روم
بار راهم را ببندم،زودتر راهی شوم
پیر دارم می شوم،هم قامتم خم می شود
هم برای دیدن تو طاقتم کم می شود
کوله پشتی سفر را روی دوش انداختم
حلقه های نوکری ام را به گوش انداختم
پای من افتاده در راهی که نامش عاشقی ست
این مسیر ناخودآگاهی که نامش عاشقی ست
مرز مهران تازه می فهمم که دنیا دست کیست!؟
علت شوق حضور این همه دیوانه چیست
فکر می کردم فقط دیوانه ی مولا منم
بعد فهمیدم که تنها حرف آن را می زنم
وصف اوصافش به گوش هر که دارد می رسد
آب دستش باشد آن را می گذارد…می رسد
اتفاقی بعضی آدم ها پرند از اشتیاق
اتفاقا اتفاقی نیست این نوع اتفاق
مثل یک سوزن که در یک کاهدان گم می شود
فوج فوج آدم می آید بین مان گم می شود
مثل زائرهای دیگر قاطی صف می شوم
بال درآورده ام دارم مشرف می شوم
هر که بامش بیش باشد،برف بامش بیشتر
هر که زائر بیشتر دارد،غلامش بیشتر
هر که می افتد دراین راه اول از راه نجف
می رود عرض ارادت می کند شاه نجف
طبق مرسومات باید ابتدا در این سفر
احترامات پدر را داشت،بعد از آن پسر
بعد از آن وقتی می افتی در مسیر کربلا
می شوی بی تاب دیدار امیر کربلا
پابرهنه،پای زخمی،پا پیاده…می روم
با وجود ریگ های داغ جاده می روم
پیچ وخم ها یکی به یک دارند هی کم می شوند
ناگهان چشمان زائرها پراز غم می شوند
ابتدای شهر وقتی وارد آن می شوی
اختیارت می رود از دست و گریان می شوی
درخودم اصلا نمی گنجم،حرم ها پیش روست
گنبد پر زرق و برق با کرم ها پیش روست
آی عاشق ها،به هر اندازه می خواهید عشق
دعوتید از جانب مولا،بفرمایید عشق
کربلا بوی عجیبی،بوی یک غم می دهد
بوی خاکی را که باران خورده نم نم…می دهد
کربلا،تنهاترین شهر است در کل جهان
ماه هم روی زمینش هست هم در آسمان
من نفهمیدم چطوری با چه حالی آمدم
معذرت می خواهم آقا دست خالی آمدم
هم سرم را می شود بالا بگیرم با غرور
هم نخواهم برد دیگر آرزویم را به گور
خوب شد تا قبل مردن هم مجالی دست داد
کربلا جای شما خالی،چه حالی دست داد.