هر قدم، یادگاری از عشق حسین(ع)
وقتی قدم در مسیر نجف تا کربلا گذاشتم، با خودم فکر میکردم قرار است چه چیزی را بهعنوان سوغات برای خانه ببرم. در ذهنم سوغات اربعین یعنی تسبیح تربت، چفیه یا شاید بستهای خرما. اما از همان لحظهای که پاهایم با خاک داغ جاده آشنا شد و دستهای ناشناسی با مهربانی برایم آب آوردند، فهمیدم سوغات این سفر چیز دیگری است؛ چیزی که در هیچ بازار و مغازهای پیدا نمیشود. هر قدمی که برمیداشتم، دلم سبکتر میشد. غریبههایی که مرا نمیشناختند، آنقدر با محبت رفتار میکردند که انگار سالهاست دوستم دارند. سفرههایی که کنار جاده پهن میشد، پر از غذاهایی ساده اما سرشار از عشق بود. هر لبخندی که میدیدم، هر سلامی که میشنیدم، برایم معنای تازهای از زندگی داشت. آنجا بود که یاد گرفتم بخشیدن یعنی همین: بیچشمداشت، با تمام دل. وقتی به کربلا رسیدم و در میان جمعیت بیپایان زائران ایستادم، تازه فهمیدم چرا این سفر را “راه دل” مینامند. لحظهای که سلام دادم، حس کردم همهی خستگیها و غبار راه، جایش را به آرامشی عمیق داده است. همانجا دریافتم سوغات اربعین نه در دستانم، بلکه در قلبم جا گرفته است. روزی که برگشتم، هر بار کسی میپرسید :چه سوغاتی آوردی؟، لبخند میزدم. چون میدانستم بهترین سوغاتم چیزی نیست که بشود نشان داد یا در دست گرفت. بهترین سوغاتم آرامشی است که هنوز در دلم مانده، اشکی است که کنار ضریح ریختم و محبتی است که از آن جاده با خود آوردم. سوغاتی که تا پایان عمر، همراهم خواهد بود.
دانشجومعلم فرنگیس جهانی