(یا رحیم )
عاشقی از جان گذشت سوی معشوقش به راه افتاد
عشق کامل شد همین مشک روی دوش ماه افتاد
تیغ برنده است در چشمان حیدروار و زیبایش ….
قتل و عامی در زمین کربلا با یک گاه افتاد
در کنار آب زانو زد نگاهش خیره شد بر آب
آب میخواهد بنوشد ؟ آب هم در اشتباه افتاد
مشت خود را پر نکرد او ، آب خود پر شد به دستانش
آب پس زد سپس در قطره های آب آه افتاد
ذکر یازهرا به لب دارد دلش قرص است قرص ماه!
تا گدشت از دست و چشمش در مسیر دلخواه افتاد
بازهم پهلوی طفلی مثل مادر از کبودی سوخت
آتشی از کوچه آمد ذر میان خیمه گاه افتاد
ظهر عاشورا که شد خورشید بی سر ،جای محرابش
غرقه در خون مثل بابا در میان قتلگاه افتاد ….
روز شد تاریک تر از شب زمان بر عکس شد آنجا
خون چکید از ابرها از آسمان خورشید و ماه افتاد …
داود قرجه لو (زنجان)