روز و
ساعت مانده تا اختتامیه پویش
انّا علی العهد

سیدعلی مستجاب الدعواتی

نقشی از عشق

در پهن‌دشت بی‌کران اربعین، جایی که هر قدم، ردپایی از عشق بر خاک می‌نگارد و هر نفس، زمزمه‌ای از ایمان به گوش جان می‌رساند، روایت‌ها نه در کلمات، که در رگ‌های روح حک می‌شوند. اربعین، فراتر از یک رویداد؛ یک تجربه وجودی است، گذر از خویشتن به سوی جمعیت نور، و لمس بی‌واسطه حقیقت در اوج همبستگی انسانی. در این اقیانوس متلاطم از احساس و ارادت، هر قطره اشک، چشمه‌ای از معرفت است و هر زمزمه، بازتابی از نوای جاودانگی.
خستگی، نه بر اندام، که بر عمق جان نشسته بود. آفتاب کربلا، با تمام شفقتی که در سوزش خود داشت، بر پوست می‌خزید و عطش، این رفیق دیرین زائر، گلو را می‌فشرد. در میان هزاران چهره خاک‌آلود اما روشن، ناگهان تصویری در دلم جا گرفت که گویی ازلی بود. زنی سالخورده، با دستی پر از چین و چروک که هر خطش، داستانی از بردباری قرون را نجوا می‌کرد، و نگاهی که عمق مهربانی و بی‌طمعی را فریاد می‌زد. دستانش، گنجینه‌ای از عشق بی‌منت را به سویم دراز کرد: کاسه‌ای پر از آب گوارا که گویی از چشمه زمزم تراویده بود، و چند دانه خرمای شیرین که عطر خاک نینوا را داشت.
آن لحظه، زمان در امتداد ابدیت ایستاد. نه تشنگی توان خودنمایی داشت، نه خستگی یارای مقاومت. در آن پیشکش ساده اما از جنس نور، دنیایی از بخشش بی‌حد و لطف بی‌همتا نهفته بود. او ما را می‌نگریست، نه چون غریبه، که چون پاره‌های تن، فرزندانی که سال‌ها در انتظارشان بوده. در چشمانش، رنج‌های تاریخ، صبر هزاران ساله و امید به وصال جاودانه موج می‌زد. انگار تمام عطوفت مادرانه عالم هستی، تمام بخشش آسمان و زمین، در آن نگاه ساده و عمیق خلاصه شده بود. با هر جرعه آبی که از آن کاسه نوشیدم، گویی روحم سیراب می‌شد از دریای محبت اهل بیت (ع)، که در وجود این زن تجلی یافته بود. خرماها، نه فقط شیرینی به کام، که حلاوت ایمان و صلابت اراده را به جانمان می‌نشاندند. هر دانه، قصه‌ای از وفاداری و استقامت بود.
این تجربه، فراتر از یک اتفاق زمینی، سند یگانگی عالم هستی بود. در آن لحظه، مرزهای ساختگی جغرافیا، تفاوت‌های زبان و رنگ، همه محو شدند و تنها پیوند عمیق انسانیت و عشق سوزان به حسین (ع) باقی ماند. آن زن، با آن لبخند معصوم و دستان بخشنده‌اش، تجسمی بود از همان لطف بی‌کران الهی که در ذره‌ذره خاک این سرزمین مقدس جاری است. او یک فرد نبود؛ او مادری بود از جنس تمام مادران جهان که قلبشان با عشق می‌تپد.
این خاطره، نه فقط یک تصویر گذرا، که نقشی جاودانه بر لوح قلبم است؛ حسی عمیق و همیشگی که با هر تپش، مرا به آن لحظه و آن مکان بازمی‌گرداند. سوغات اربعین من، نه شیء مادی، بلکه طنین آن نگاه مهربان و حلاوت آن خرمای بخشیده شده است که در اعماق وجودم حک شده. این تجربه، گواهی است بر این حقیقت که عشق، مرزی نمی‌شناسد و در قلب میلیون‌ها انسان، چشمه‌ای از نور الهی جاری است که جهان را روشن می‌کند. این است جوهره اربعین: بزرگترین اجتماع عشق و همبستگی در تاریخ بشریت، آیینه تمام‌نمای وحدت و ایثار.

 

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.