از داغ تا دیدار
کاروان دل، اربعینِ خونفشان
در فغان از داغ فرزندِ جوان
رفت زینب، تا نشان یار گیرد
از غم دل، شرحِ بسیار گیرد
کربلا را باز دید، آن دشت خون
در نگاهش مانده یاد آن نگون
خاک تفتیده، به خون آغشته بود
هر قدم با آه و اشک آغشته بود
پای بر خاک شهیدان چون نهاد
بر زبان آیات محزون را گشاد
گفت: «یا عباس، ای سَروِ بلند!
در کجا مانَد چو تو مردی کمند؟»
«ای علیاکبر، جوانِ مهربان
عطر تو پیچد هنوز از بوستان»
«طفلِ ششماهه، ربابِ بیپناه
خفتهای بیشیر و بیلبخند و ماه»
«ای حسین ای مظهرِ صبر و قیام
ای دلیلِ خلقتِ کون و نظام»
هر شهیدی را به چشمی تر نگریست
در دلِ جان، زخمها را باز زیست
چهل روز از آن فغان بگذشته بود
لیک دل از داغ خون آغشته بود
کاروان آمد، به آه و اشک و ناله
دل به شور و شوق و ذکرِ ذو الجلاله
هر که آن صحرا بدید، آشفته شد
روح او با غصهها آغشته شد
پیر و برنا، زن، یتیم و کودک است
هر دل عاشق در این سوگ ملک است
یاد آن لبهای خشک از تشنگی
یاد آن تنهای بی سر، بی پناهی
چشمها در اشک، دلها غرق درد
کاروانی با دلِ خون، در نبرد
اربعین یعنی وفاداری، حضور
اربعین یعنی قیامِ با شعور
هر قدم تا کربلا، ذکر حسین
هر نفس، آوای جانبخشِ حسین
در حریمش جان فدا کردن رواست
عاشقی در راه او، خود نجات است
از نجف تا کربلا آید نسیم
میبرد دل را ز هر سویِ حریم
دست در دستِ غریبان، رهسپار
زائرانند از دل و جان بیقرار
اربعین، پیمان خون با کربلاست
نام ما تا زندهایم، این آشناست
رویا عطارزاده