شعر دوم
چشم های اربعین
در شعلههای جاده، قدم، قصه میشود
هر زائر این مسیر، خود حادثه میشود
از خاک تا افلاک، صدا میکشد مرا
دستم به دامنت، ای آفتاب کربلا
در هر نسیم، یاد یلی گمشده پر است
از هر نگاه زینب کبری خبر است
چشمم ملتهب است شبیه نگاه آب
در ماتم حسین، جهان است بیپناه
بوی سپید عطر دعاها به راه ماست
زخمهای عاشورا هنوز با خداست
چهلم عبور گریه و اندوه و رفتن است
در هر قدم، حماسه و ایمان شکفتن است
آه ای حقیقت سرخ، ای فریاد بیصدا
در مشق نور و خون، کتابت اربعین خدا
مانده است نام تو در رگ زمین هنوز
در کربلا دل است، نهفته بر جبین هنوز
اسماعیل میرمهدی
دانشگاه زنجان