آجرهای نیلی خیالم را روی هم می چینم و مسیر عشق به اربعین حسینی را بنا می سازم، زیر درخت بلوط
پیر در دامنه ی دنا دست ها را خیز بر می دارم و می گویم :
ای سَفینةُ النَجاة عالم، مدتی است از تاریکی شب رها جسته ایم و هر سپیده ی صبح رشادتت را در آبی
ترین نقطه ی آسمان کربال می نگریم و پا به پای ثانیه های استواری ات، جهان را در حال بیداری حس
می کنیم، موجی از نور نگاهت را می بینیم که بینایی را از چشمان نامردانی که در این سرزمین به نا حق
خون پاکتان را ریختند، می گیرد.
ای اسوه ی شجاعت ،کدامین غزل واژه می تواند دالوری اتان را بسراید و گرمی ساعت های میراث ماندگار
شهادت تان را با زبان قصیده بیان کند ؟
ای همگام نفس های مظلومان، زالل حقیقت را در تفسیر اخالص و صبوری به ستاره های زمین آموختید
،هفتاد دو ستاره ای که در مقابل هجوم دشمن پلید ، مردانه ایستادند و مجنون وار ، برای تکرار تپش
قلبشان در گوش تاریخ، جانشان را نثار کردند.
ای آیینه ی تمام نمای صبر و امید، اگر وجودت نبود، کتاب تاریخ عاشورا ، میزبان غبار سکوت بود و در
کتابخانه ی زمان بایگانی و نفس ها در تاریکی گم می گردید ، شور و شادی در میان انبوه عاشقانت پیدا
نمی شد.
ای دلیر مرد متواضع ، لحظه های جاری شدن هَیهَاتَ مِنََّا الذَِّلََّة ، خواب های آشفته ی ستم دیدگان را شانه
زد ومردان بیداری را پرورش داد، که اینچنین اربعین را پاس می دارند.
ای اسطوره ی زیبایی حقیقت ، هنجارهای آب و آتش را در نبض باران درمان و در حریری از عشق به خدا
متولد نمودید و در اولین دقیقه های نیاز، روی دوش موج ها آرام آرام آمدید و دویدن در غبار ستم را گام
به گام به ما آموختید .
آری، حسین)ع(، واژه ی چهار حرفی است و لیک ،پنج قاره از او سخن می گویند .