سوغات اربعین حسن صیاد

چشمهایت را ببند و عشق را آغاز کن، با دلت پرواز کن

کوله را بردار آهنگ نجف را ساز کن، با دلت پرواز کن

اربعین دارد می آید، مرز، ویزا، شور و شین، با نوای یا حسین

با دلت مرغ خیالت را دمی دمساز کن، با دلت پرواز کن

فکر کن صبحی سلامی رو به ایوان طلا، بعد رو به کربلا

هستی ات را غرق در عشقی شگفتی ساز کن، با دلت پرواز کن

چشم هایت را ببند و فکر کن در جاده ای، دل به دلبر داده ای

شور شیرین دل مشّایه را ابراز کن، با دلت پرواز کن

ثبت کن موکب به موکب قصه ی ایثار را، ذوب در زوّار را

ذهن مات دوربین را غرق در این راز کن، با دلت پرواز کن

استکانی چای پررنگ عراقی در مسیر، از محبت سیر سیر

عاشقی را با هَلَه بیکُم طنین انداز کن، با دلت پرواز کن

هر عمودی مژده ی پایان هجران می دهد، مرده را جان می دهد

لحظه لحظه اشتیاقت را غزل پرداز کن، با دلت پرواز کن

از هزار و چارصد پیداست کم کم گنبدی، بارگاهی، مرقدی

«السلام ای ساقی بی دست» را آواز کن، با دلت پرواز کن

تا عمود آخر اشکت جاری و دل بی قرار، تشنه ی دیدار یار

روضه ی دلتنگی ات را غرق سوز و ساز کن، با دلت پرواز کن

در خیالت پیش باب القبله اش می ایستی، هستی اما نیستی

چشم خیس از این فراق آتشین را باز کن، با دلت پرواز کن

یاد او هر جا که باشد، می شود آنجا حرم، محضر شاه کرم

باز با نام قتیل اشکها اعجاز کن، با دلت پرواز کن

حال و روزت را بگو، داغ دلت را شرح کن، حاجتت را طرح کن

گاه نازش را بکش، گاهی برایش ناز کن، با دلت پرواز کن

تا بگویی شکوه ی جاماندگان را با حسین، تا بگویی «یا حسین

سیدی! فکری به حال این دل لجباز کن»، با دلت پرواز کن

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.