سوغات اربعین علی تابع

                           بسم الله الرحمن الرحیم

 

سفر اربعین ، متفاوت با هر سفر دیگر ، چه زیارتی چه سیاحتی.

اما این تفاوت در چیست؟ آیا در لوازم مورد نیاز است یا محدودیت و سختی راه ؟

این سفر همچون سایر سفرهای زیارتی دیگر دارای تقدس است اما تقدس آن بسیار عظیم است و درجه تقدس و ثواب آن بالاتر از باقی سفر های مذهبی است.

از تفاوت گفتیم ، مهمترين تفاوت شوق بالای این زیارت است شوق آن پیاده روی ، شوق زیارت با جسم خسته اما روحی که جان تازه با مشاهده حرم گرفته.

شوق پیاده روی؟ شاید سوال باشد که این پیاده روی و خستگی حاصل از آن شوق دارد؟ این را کسانی بهتر درک می‌کنند که این مسیر و زیارت را رفته اند. زیرا در هر قدم این سفر فضل است و رحمت ، پس یک پیاده روی معمولی به هیچ وجه نیست.

در باب فضل این سفر نقل ها و حدیث بسیار است و آنانکه در پی دانستن هستند خود پیگیر این احادیث می‌شوند.

اصل در این سفر ، کسب توفیق و اذن از مولا امام حسین (ع) است. بدون کسب این توفیق تمام سعی ها ، تمام فراهم سازی مقدمات سفر و تمامی اراده ها ناکام می مانند.

اما اگر این توفیق حاصل شود:

خود مولا تمام سفرت را مدیریت می‌کند.

گویی فقط کافیست خود را به سیل عاشقان بسپاری ، او خود تو را در تمامی سفر حافظ است.

گذرنامه زیارتی من دیرتر از تاریخ اعزام کاروان دانشگاه صادر شد و در روز حرکت کاروان ، دل شکسته و بغض آلود به آنان می نگریستم. در دل با امام حسین (ع) گفتگو میکردم و می گفتم : ای امام عزیزتر از جان ، این بنده حقیر و گنهکار را نمی طلبی؟ همه خوبان کربلایی شدند و ما بَدان را به زیارت خود دعوت نمیکنی؟ شاید این دل چرکین ما بعد زیارتت به نور الهی شما از ناپاکی ها پاک شود.

۲ روز بعد حرکت کاروان و جاماندن من ، گذرنامه زیارتی با پست به جلوی درب خانه آمد. اما این دل شکسته که ذوق سفر با کاروان دانشگاه را داشت ، رمقی برای حرکت نداشت.

عصر بود که پسر همسایه درب خانه را زد ، نامش اکبر بود و راهی سفر کربلا ، مرا دعوت به سفر کرد. با دعوت او گویی انرژی تازه به روح من تزریق شد. لوازم را جمع کردم و ارز عراق از صرافی تهیه کردم.

آری آقا طلبیده بود ، او دل شکسته مرا دیده بود و عشق و ذوق واقعی زیارتش را در من مشاهده کرده بود. اکبر گفت: زیارت اربعین هر سال را اربعین سال قبل می‌نویسند ببین اربعین قبل چه کار خیری کرده ای که امام تو را طلبیده است.

صبح روز بعد حرکت را آغاز کردیم ، اتوبوس ها از سمت آزاد راه با تکمیل ظرفیت می‌گذشتند. اما ناگاه ماشین سواری کنار ما ایستاد و گفت : مهران می‌روید؟

گفتیم : بله ، با لبخندی گفت هم مسیر هستیم و باهم راهی مرز شدیم. آری در هشتمین روز از شهریور که اتوبوس با صندلی خالی پیدا نمیشد ، خود آقا که مارا طلبید وسیله سفر را نیز فراهم کرد.

بعد گذر از مرز ، ماشین های عراقی با قیمت کمتر از ۱۵ دینار به نجف نمی‌رفتند اما ناگاه مردی عراقی ما را دعوت به سفر با کرایه ۱۰ دینار کرد.

در نجف در آن شلوغی مساجد و مواکب گویی دستی ما را هدایت به گوشه ای کرد و در مسجدی جای خالی فراهم کرد و اسکان داد. من هیج کاره بودم و تمام کارها را آقا مدیریت کرد.

آن جمعیت کثیر اگر وارد هر کشوری شود ، آن کشور از بی آبی و ضعف برق و تغذیه نابود می‌شود اما عراق در اربعین با مدیریت سید الشهدا بی هیچ دردسری پذیرای بهترین زوار دنیاست. نه هیچ کس تشنه می‌ماند و نه کسی گرسنه و بی سرپناه.

در راه نجف به کربلا ، سفر اولی بودم و وسایل بسیاری برداشته بودم. در راه سنگینی کوله پشتی خسته ام می‌کرد اما عشق زیارت مرا حرکت میداد و گویی نوازش مولا در راه بر سرم بود. هرگاه خسته میشدم ندایی در گوشم یاعلی میگفت. بعد زیارت امیرالمؤمنین در نجف ، جان تازه در بدن شوق سفر به کربلا شده بود و آن شوق در مسیر کربلا نجف بر خستگی مسیر غلبه می‌کرد.

۱۴۵۲ عمود را در ۳ شب گذراندیم ، چگونه گذشت؟ چرا خستگی حس نمیشود؟ اگر همین حدود ۷۰ کیلومتر را در ایامی دگر طی کنیم جان در بدن نمی ماند اما بعد گذر مسیر و مشاهده گنبد حرم امام حسین (ع) ، جان تازه شد.

با دیدن گنبد ، اشک در چشمان حلقه می‌زند، این اشک شوق بود و خارج از اراده. مخصوصا برای یک زائر اولی آن هم اولین زیارت در ۲۳ سالگی!!

باز هم آقا سید الشهدا بر ما عنایتی کرد و در حسینیه ای برای ما آن هم در آن ازدحام جمعیت زوار در کربلا ، جایی فراهم شد.

وسایل را در حسینیه گذاشتیم و به زیارت شتافتم. در بین الحرمین بر سر زیباترین دو راهی حیران مانده بودم.

کدامین را اول زیارت کنم ؟ زیارت سید الشهدا یا حضرت عباس (ع) ؟

نمیتوانستم انتخاب کنم ، انتخاب سخت و به یقین برایم غیر ممکن بود. خود را به سیل جمعیت عشاق سپردم و جمعیت مرا به صحن امان حسین (ع) برد.

آری آقا حضرت عباس به احترام برادر مرا اول به پابوسی و زیارت ضریح ایشان فرستاد. جمعیت بسیار بود و هرچه تلاش کردم دستم ضریح را لمس نکرد. نهایت با تمام تلاش در محدوده قبة ماندم و آنجا سلام کرده ، دعا و درخواست حوائج کردم. التماس دعاها را به امام حسین (ع) رساندم و برای تمامی جامانده ها دعا کردم. اشک شوق بی اراده جاری میشد.

خود را به گوشه ای حرم رساندم ، با وضویی که در حسینیه گرفته بودم شروع به اقامه نماز برای ظهور ، حوائج و التماس دعا گفته ها کردم.

بعد نماز با سیل جمعیت به حرم قمر بنی هاشم رفتم. چه شکوهی چه عظمتی!

چشمان گریان نجوا و درد دل با علمدار می‌کردند.

گریه در جوار ضریح اهل بیت گاه بی اراده است ، نمی‌دانم از عظمت و شان حضرت بود یا اشک شوق ، در کل که دست خودت نیست.

آنجا هم دست به ضریح نرسید و سلام و دعا کردم.

از حرم ها با سلام خداحافظی و التماس طلبیدن در اربعین بعد خارج شدم تا فضا برای زیارت زوار دیگر کپی آزاد شود.

برای یک زیارت اولی نرسیدن به ضریح خیلی سخت است.

اکبر هم زیارت رفت و آمد. وسایل را از حسینیه برداشتیم و در راه خروج از کربلا با احترام به گنبد ارباب به سمت ایران حرکت کردیم.

به کل سفر که فکر می‌کنم، همه چیز خارج از اراده من بود. گویی دستان ابوالفضل (ع) در مسیر تمامی زوار را هدایت و مراقبت می‌کرد و آقا سیدالشهدا تمام آنها را مدیریت و حمایت می‌کرد.

بس عجیب است. در کوچکترین جشنواره های دنیا ، غذا و آب به عده ای نمی‌رسد، عده ای بی سر پناه می مانند اما در اربعین آن هم در عراق سالها گرفتار جنگ ، نه درمانده ای در راه می ماند ، نه گرسنه نه تشنه نه بی سرپناه.

خدایا این حسین (ع) کیست؟! و چه قدرت و عظمتی دارد که اذهان ما از درک آن عاجز است.

 

 

 

علی تابع، اربعین ۱۴۰۲

دسته بندی


ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.